۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه

خدایا چرا من باید تا آخر عمرم یه سیب زمینی بمونم؟


امروز رفتم با دوستام درس بخونیم . آخه امتحانات میان ترم دانشگاه شروع شده .وسط درس خواندنمان بود که داشتیم مسخره بازی در می آوردیم . من هم شروع کردم به تعریف خاطرات سیب زمینی ام. اما من هر چی خاطره تعریف کردم هیشکی به خاطره های من نخندید و به شکلک در آوردن و بینی در آوردن رفیقم بچه ها بیش تر خندیدند تا خاطره های من. اصلا خصلت سیب زمینی همین است .

بابا من نمی خوام دیگه یه سیب زمینی تنبل باشم به کی بگم. خدایا چرا من باید تا آخر عمرم یه سیب زمینی بمونم؟ این چه تقدیر مسخره ای هست؟

۴ نظر:

زروان ازلی گفت...

هیچکس سیب زمینی نیست

سیب درختی اول

یاردان قلی گفت...

من یه سوال داشتم راسته که یه آقایی از طریق شوما یه 7 8 میلیونی رای آورد بعدم تبدیلش کرد به 24 میلیون بعد اونایی که از شما گیرشون نیومده بود داد زدن پس 63 تا سیب زمینیت کو؟

سیب زمینی گفت...

7 8 میلیون . بابا چه خبره! این یارو 4 5 میلیون رای هم زوری آورد.

نگاه گفت...

سلام تازه اومدم به وبلاگت منم لينكت كردم اسم بانمكي انتخاب كردي خوشم اومد حالا برم يه شخمي بزنم توي وبلاگت سر بزن اون طرفا خوشحال ميشم

ارسال یک نظر